ミ★ミبــــــازی روزگــــارミ★ミ | ||
|
ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ ...
و اگر قرار است انتخاب کنی کمتر به اشتباه اعتماد می کنی
ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ ..
نظرات شما عزیزان: ما شبيه جنسِ خاك خورده ى داخلِ ويترينيم، كه يك نفر انتخابمان كرد اما حاضر نشد بهايمان را پرداخت كند! فقط آمد، دلخوشمان كرد و رفت ... رفت يك دورى بزند و برگردد .
همه اخطار ها “زنگ” ندارند
گاهی “سکوت ” آخرین “اخطار” است .
تمام دنیامحله کوچکی است که تو در آن متولد میشوی و من میان بازی بچه های محله ..به عشق تو پیر میشوم
آنهایی که ما را ترک می کنند ،
از خودشان جنازهای باقی می گذارند به نامِ خاطره ! جنازهای که نه میشود دفنش کرد نه فراموش .. ===================== سلام .حالتون خوبه ؟ پاسخ:سلام ممنون از لطفتون
سلام دوست مهربونم. چرا دیگه نمینویسی؟
پاسخ:سلام گلم
تو اینجایی
درست نزدیک شونه ام بریدم بس ک با غیر تو بستم ی عمر عاشق لیلی نمیشم پاسخ:ممنون از حضورتون
گرگ روزگار بوديم...
شغال ها هم جرات رويا رويى با ما را نداشتند... حال كه توبه كرده ايم... آهو ها هم برايمان خط و نشان می كشند... درست است كه ما رفته ايم اما به آهوها بگوييد در قلمروي ما با احترام عبور كنند!!! كه توبه گرگ مرگ است !!! ================== سلام
قوی کسی است که ,
نه منتظر می ماند کسی خوشبختش کند ، و نه اجازه می دهد کسی بدبختش کند !! هرگاه زندگی را جهنم دیدی , سعی کن پخته از آن بیرون آیی ... سوختن را همه بلدند !! زندگی هیچ نمی گوید , نشانت می دهد !! با زندگی قهر نکن ... دنیا منت هیچکس را نمی کشد ... یکی رفت و ، یکی موند و ، یکی از غصه هاش خوند و یکی برد و ، یکی باخت و ، یکی با قسمتش ساختو یکی رنجید ، ""یکی بخشید"" یکی از آبروش ترسید یکی بد شد ، یکی رد شد ، یکی پابند مقصد شد تو اما باش ، """خدا اینجاست"""...!! با خود عهد بستم که به چشمانم بیاموزم ، فقط زیبائی های زندگی ارزش دیدن دارد ، و با خود تکرار می کنم که یادم باشد ، هر آن ممکن است شبی فرا رسد ، و آنچنان آرام گیرم که دیدار صبحی دیگر برایم ممکن نگردد ، پس هرگز به امید فردا "محبت هایم را ذخیره نکنم " ، و این عهد به من جسارت می دهد که به عزیزترین هایم ساده بگویم : خوشحالم که هستید ..... پاسخ:عالی در قُطب شمال گُرگ ها را اینگونه شکار میکنند، روی تیغه ای بُرَنده مقداری خون میریزند و آن را در قالب یخی قرار داده و در طبیعت رها میکنند. گرگ آن را می بیند و به طمع خون لیس میزند. یخ روی تیغه کم کم آب می شود و تیغه ی تیز، زبان سرد و بی حس شده ی گُرگ را می بُرد. گٌرگ خون بیشتری را می بیند. و به تَصّور و خیال اینکه شکار و طعمه خوبی پیدا کرده. بیشتر و بیشتر لیس میزند. اما نمیداند یا نمیخواهد بداند که با آن حرص وصف ناشدنی و شهوت سیری ناپذیر ،دارد خون خودش را می خورد، آنقدر ازآن گُرگ زبان بسته خون میرود تا بدست خودش کشته می شود، نه گلوله ای شلیک میشود و نه حتی نیزه ای پرتاب،!! امّا گُرگ با آن همه #غرورش# سرنگون میشَود. شکست ها و نِگرانی هایت را رَها کن ، خاطراتت را نمی گویَم دور بریز امّا قٰاب نکن بر دیوارِ دلت... در جاده ی زندگی ، نگاهَت به عقب باشد" زَمینْ میخوری/زَخْمْ بر میداری/ و دَرد میکشی، نه از بی مهری کسی دلگیر شو، و نه به مُحَبَتِ بیش از حَدِ کسی دلگَرم... بخاطر آنچه که از تو گرفته شده دلسرد مباش" تو چه می دانی؟؟ شاید..... روزی....ساعتی......آرزوی نداشتنش را میکردی! تَنْهٰا اعتماد کن و خود را به او بسپار...... هیچ کس آنقدر قوی نیست که ساعت ها برعکس نفس بکشد. در آینده لبخند بزن.... این همان جاییست که باید باشی! هیچکس تو نخواهد شد پاسخ:عالی
باور کنید تک تک آدمها زخمی اند .
هرکس درد خودش را دارد ، دغدغه و مشغله خودش را دارد . باور کنید ذهنها خسته اند ، قلبها زخمی اند ، زبانها بسته اند . برای دیگران آرزو کنیم بهترینها را ، راحتی را . یاری کنیم همدیگر را تا زندگی برایمان لذتبخش شود . آدمها آرام آرام پیر نمی شوند . آدمها در یک لحظه با یک تلفن ، با یک جمله ، یک نگاه ، یک اتفاق ، یک نیامدن ، یک دیر رسیدن ، یک باید برویم و با یک تمام کنیم پیر می شوند . آدمها را لحظه ها پیر نمی کنند . آدم را آدم ها پیر می کنند . سعی کنیم هوای دل همدیگر را بیشتر داشته باشیم . همدیگر را پیر نکنیم ..... متین
ساعت0:30---7 مهر 1395
كسی باور نـمی كند
لبخندش می توانست پلی باشد كه جمعه را به همه ی روزهای هفته پیوند بزند . . . احمدرضا_احمدی پاسخ:ممنون از حضورتون متین
ساعت0:29---7 مهر 1395
ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ
ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﮐﻮﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﯽ ﻫﺮﮐﺠﺎ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼِ ﯾﮏ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥِ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺧﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﯿﻞِ ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﺶ ﮐﻪ ﺑﯽ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺁﻏﻮﺵِ ﻫﯿﭻ ﺭﻫﮕﺬﺭﯼ ﺭﺍ ﻣﺤﺮﻡِ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺗﻮ ﻗﺪﻣﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﺪ ﻣﯿﺎﻥِ ﺑﺎﺯﻭﺍﻧﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﯽ ﺣﺘﯽ ﻣﯿﺎﻥِ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪﺵ ﺣﺘﯽ ﻣﯿﺎﻥِ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻫﺎﯼِ ﻫﺮﺭﻭﺯﻩ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺑﺮﺍﯼِ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺁﮔﺎﻩ ﮐﻨﯽ...
سنگ هایی که به دیوار فراق تو زدم
کعبه میشد من اگر خانه بنا می کردم … ************************** سلام دوست عزیز حتما پست آخرمو بخون پاسخ:سلام عزیزم چشم سرمیزنم
بدترین اتفاق در پاییز آن است ، که کسی برود ؛
رفتن های پاییز با رفتن های دیگر فرق می کند ، رفتن های پاییز در سکوت انجام می شوند ، رفتن های پاییز شوخی سرشان نمی شود ، و زندگی این را به ما خوب یاد داده بود . آدم هایی که در پاییز می روند ، هرگز بر نمی گردند ، حتی اگر برگردند ، دیگر آن آدم سابق نیستند ، و این خاصیت پاییز است که همه چیز را تغییر می دهد ؛ خیابان ها را ، کوچه ها را ، پنجره ها را ، خاطره ها را ، درخت ها را و بیشتر از همه ، آدم ها را ... " بابک زمانی | بعد از ابر " پاسخ:عالی،ممنون از حضورتون
آدمهایی که شما را بارها و بارها می آزارند مانند کاغذ سمباده هستند.آنها شما را می خراشند و آزار می دهند اما در نهایت شما صیقلی و براق خواهید شد و آنها مستهلک و فرسوده.
====================== سلام . پاسخ:ممنون از کامنتای زیباتون
غصه ی تو برای من شادی من برای تو
دلت گرفت بگو خودم گریه کنم به جای تو روزای خوب برای تو شبای بد برای من بیستای قرمز مال تو نمره ی رد برای من نتای رنگی مال تو شعر غم انگیز مال من بهارو عطرش مال تو برگای پاییز مال من گلای قرمز مال تو گلای پرپر مال من قصه ی اول مال تو حرفای آخر مال من وق سفر برای تو درد سفر برای من رسیدناش برای تو فکر خطر برای من لذت خنده مال تو بارون ریه مال من صد آفرینا مال تو حرف گلایه مال من آتیش عشقم مال تو کتاب سوختن مال من عمر زیاد تو فال تو رنج زیاد تو فال من قصه طلایی مال تو موندن و ساختن مال من همیشه بردن مال تو همیشه باختن مال من تموم دنیا رو میدم صورت ماهت مال من سوار دور قصه هام من مال تو , تو مال من غصه ی تو برا من شادی من برای تو پاسخ:زیباس ممنون از حضورتون
آپــــــم
پاسخ:چشم گلم سرمیزنم
ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺑﺎﺷﻴﺪ
ﻳﺪﻓﻌﻪ ﭼﺸﻤﺘﻮﻥ ﺑﻪ ﻭﻳﺘﺮﻳﻦ ﻳﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﺨﻮﺭﻩ ﻛﻪ ﺧﻮﺷﺘﻮﻥ ﺑﻴﺎﺩ؟ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﺟﺎﻱ ﭘﺎﺭﻙ ﭘﻴﺪﺍﻣﻴﻜﻨﻲ ﻣﻴﺮﻱ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﺍﻣﺎ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻓﻘﻂ ﺍﺯﺩﻭﺭ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻴﺮﺳﻴﺪﻩ ﺑﺮﻣﻴﮕﺮﺩﻱ ﺳﻤﺖ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ ﺟﺮﻳﻤﻪ ﻫﻢ ﺷﺪﻱ.... ﺧﻴﻠﻲ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ ﻣﻴﻤﻮﻧﻦ! ========================== سلام و عرض ادب
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف می زدم و برای طرفم شاخ و شونه می کشیدم که نابودت می کنم !
به زمین و زمان می کوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا می کشی و... خلاصه فریاد می زدم یک دختر بچه یک دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و می گفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید.... منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد می زدم و هی هیچی نمی گفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقدر بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرم را آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمی خـــرم ! چرا اینقدر پر رویی! شماها کی می خواهید یاد بگیرید مزاحم دیگران نشوید و.... دخترک ترسید... کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود ! وقتی چشمهایش را دیدم ناخودآگاه ساکت شدم ! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند آمد! البته جواب این سوال را چند ثانیه بعد فهمیدم! وقتی ساکت شدم و دست از قدرت نمایی برداشتم، جلو آمد و با ترس گفت : آقا! من گل نمی فروشم! آدامس می فروشم! دوستم که آن طرف خیابون است گل می فروشد! این گل را برای شما از او گرفتم که اینقدر ناراحت نباشید! اگر عصبانی بشوید قلبتان درد می گیرد و مثل بابای من بیمارستان می روید، دخترتان گناه دارد..... دیگر نمی شنیدم! این فرشته چه می گوید؟! حالا علت سکوت ناگهانیم را فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربانش به من زده بود، توان بیان را از من گرفته بود! و حالا با حرفهایش داشت خورده های غرور بی ارزشم را زیر پاهایش له می کرد! یک صدایی در درونم ملتمسانه می گفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمی کند اما دریغ از توان و نای سخن گفتن! تا آمدم چیزی بگویم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال دور شد! حتی به من آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که زد روی قلبم است ! چه قدرتمند بود!! مواظب باشید با کی درگیر می شوید! ممکن است خیلی قوی باشد و کتک بخورید!
آپـــــــــم عزیزم
شب چشم هایت
بهترین بهانه برای گم شدن است. اصلا" لازم نیست چیزی بگویی تو همین که پلک می زنی یعنی همه چیز ! من در تاریکی محض هم با صدای نفس هایت عاشقی می کنم ! نگران هیچ چیز نباش همچون نسیم به گیسوی تو پیچیدن عادت دست های من است، این خانه در و پنجره می خواهد چکار ؟ تو فقط آرام بگیر به خدا هیچ اتفاق ناگواری تلخ تر از یک شب، بی تو سحر کردن نیست ناز بانو دوستم داشته باش همه ی عمر بیداری می کشم جای تو در آغوش این مرد هزار سال دیگر هم هنوز جای توست نگاه کن من زیباترین لباسهایم را فقط به خاطر تو نپوشیده ام ... متین
ساعت2:22---16 شهريور 1395
شب چشم هایت
بهترین بهانه برای گم شدن است. اصلا" لازم نیست چیزی بگویی تو همین که پلک می زنی یعنی همه چیز ! من در تاریکی محض هم با صدای نفس هایت عاشقی می کنم ! نگران هیچ چیز نباش همچون نسیم به گیسوی تو پیچیدن عادت دست های من است، این خانه در و پنجره می خواهد چکار ؟ تو فقط آرام بگیر به خدا هیچ اتفاق ناگواری تلخ تر از یک شب، بی تو سحر کردن نیست ناز بانو دوستم داشته باش همه ی عمر بیداری می کشم جای تو در آغوش این مرد هزار سال دیگر هم هنوز جای توست نگاه کن من زیباترین لباسهایم را فقط به خاطر تو نپوشیده ام ... متین
ساعت2:22---16 شهريور 1395
شب چشم هایت
بهترین بهانه برای گم شدن است. اصلا" لازم نیست چیزی بگویی تو همین که پلک می زنی یعنی همه چیز ! من در تاریکی محض هم با صدای نفس هایت عاشقی می کنم ! نگران هیچ چیز نباش همچون نسیم به گیسوی تو پیچیدن عادت دست های من است، این خانه در و پنجره می خواهد چکار ؟ تو فقط آرام بگیر به خدا هیچ اتفاق ناگواری تلخ تر از یک شب، بی تو سحر کردن نیست ناز بانو دوستم داشته باش همه ی عمر بیداری می کشم جای تو در آغوش این مرد هزار سال دیگر هم هنوز جای توست نگاه کن من زیباترین لباسهایم را فقط به خاطر تو نپوشیده ام ... متین
ساعت2:22---16 شهريور 1395
شب چشم هایت
بهترین بهانه برای گم شدن است. اصلا" لازم نیست چیزی بگویی تو همین که پلک می زنی یعنی همه چیز ! من در تاریکی محض هم با صدای نفس هایت عاشقی می کنم ! نگران هیچ چیز نباش همچون نسیم به گیسوی تو پیچیدن عادت دست های من است، این خانه در و پنجره می خواهد چکار ؟ تو فقط آرام بگیر به خدا هیچ اتفاق ناگواری تلخ تر از یک شب، بی تو سحر کردن نیست ناز بانو دوستم داشته باش همه ی عمر بیداری می کشم جای تو در آغوش این مرد هزار سال دیگر هم هنوز جای توست نگاه کن من زیباترین لباسهایم را فقط به خاطر تو نپوشیده ام ... [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅]
ساعت16:39---13 شهريور 1395
پاسخ:ممنون از حضورتون [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅]
ساعت16:39---13 شهريور 1395
سر جایش دراز کشید ، کنار پنجره ، پاهایش را بغل کرد
و به او اندیشید، کاری که خیلی ها قبل از خواب انجام می دهند بی آنکه شخص دیگری متوجه شود [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅]
ساعت16:38---13 شهريور 1395
یِـکـے اِنْــفِـرآدــے شُــده زِنْـدِگْـیْـشْ
یِـکْـےْ بـآخْـت دآده پـآــــےْ سـآدِگْـیْـشْ یِـکْـےْ هـَـرچــےْ هَـســتْ بآدلــشْ صـآدقِــہْ یِـکـےْ عـآشـقہْ عِـشْقــِشــم عــآشقہْ [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅]
ساعت16:38---13 شهريور 1395
بذار ببینم من ازش خبر نگیرم ازم خبر میگیره
شروع تموم کات کردناس [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅]
ساعت16:37---13 شهريور 1395
از من خوشت نمیاد؟
~یه نقشه بگیر [̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅]
ساعت16:32---13 شهريور 1395
❤ خۅشبـــــختۍ ❤
↯ اینہ_ڪہ ↯ ❤ با ٰتـــــۅ زندڴۍ ڪنم ❤ ❤ هـــــر چی برڴــــردم عقب ❤ ❤ باز انتخابـــــــٺ میکنـم ❤
بی تو دنیا به درک
بی تو جهنم به درک کفر مطلق شده ام دایره ای بی وترم
ماهی به آب گفت
"بدون تو میمیرم تنهام نذار " آب حرفی نزد و رفت بعد از کمی فکر با عجله برگشت که بگه " دوست دارم " اما ماهی مرده بود خيلي شبيه اتفاقاييِ كه الانا داره ميوفته يه سري وقتا نبايد بزاريد بريد بهنام
ساعت14:44---13 شهريور 1395
کاش می شد ... تمام داستان های دنیا را از دهان تو بشنوم ! تمام عاشقانه های دنیا را تو برایم تکرار کنی ! اصلا هر چه تو بگویی زیباست ! می دانی کاش می توانستم با تمام وجود صدایت را در آغوش بگیرم !
سلام.مرسی .
پاسخ:سلام،ممنون از حضورتون
نگو رفتنم ، قسمت بود
در حالی که خوب می دانستی همه چی دست تو بود متین
وقتی دنبال آرزوهایت میروی
مدام به کوله پپشتی ات نگاه کن که مبادا سوراخ داشته باشد! و چیزهایی که امروز داری دوباره بشود آرزوی فردایت! ================== سلام پاسخ:سلام،ممنون
آخرین فردی که درست
قبل ازخواب درموردش فکر می کنید کسی است که قلب شما به او تعلق دارد !!!
چه بسا خداوند
هر گره ای که در کار ما می اندازد همچون گره های قالی باشد که نهایتا ↘ قصد دارد با آنها نقشی زیبا را بیافریند … پاسخ:ممنون از حضورتون
ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺭﻓﺘﻪ
ﺑﻪﭼﻮﺏﮐﺒﺮﯾﺖﻫﺎﯼ ﺳﻮﺧﺘﻪﻣﯿﻤﺎﻧﻨﺪ!!! ﺟﻤﻊ ﺁﻭﺭﯼﺷﺪﻩﺩﺭﻗﻮﻃﯽﺧﻮﯾﺶ ﺁﻧﻬﺎﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻤﯿﺸﻮﻧﺪ.. ﻓﻘﻂﺳﯿﺎﻫﯽﺁﻧﻬﺎ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍﺁﻟﻮﺩﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ!! ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﯿﻬﻮﺩﻩ ﻧﺴﻮﺯﺍﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍﺑﺎﻋﺸﻖ زندگی کن پاسخ:ممنون از حضورتون
ترس . . .
هجوی است از یک واقعیت . . . بی شکل و بی حجم . . . ضرب و صدایش را خودمان می سازیم . . . شکلش را ناشیانه ترسیم می کنیم که ترسناک تر شود . . . نمی دانیم . . . در وجودمان می آید یا در چشم های بسته ی پر از نگاهمان . . !؟ پاسخ:سپاس
زن بودن
بزرگی روح می خواهد! زنانگی یعنی دوست داشتن همه ی تو از دور ... دور دور ... خیلی دور ... پاسخ:ممنون از حضورت دوست عزیز
آدمی که برای نگاه پُر مِهر و ابراز احساسات متوالی، لگد پرانی میکند، هار نیست...
ترس های عمیقی دارد از دل زدن به دریا...
لبخند بزن به زندگی...!
لبخند بزن به نسیمی که مدام نوازشت می کند . و به بلبلانی که با حس وشوقی وصف ناپذیر برایت ترانه ای عاشقانه سر می دهند. لبخند بزن به دیروزی که خوش بود و به امروزی که زیباست و به فردایی که رویایی خواهد بود. لبخند بزن به آسمانی که برای لطافت زمین زیر پایش، اشک شوق جاری می سازد. لبخند بزن به شقایق ها، نیلوفر های آبی و نرگس ها….. لبخند بزن به تمام گلهای عالم که از زمینی سخت می رویند و جهان را زیبا میسازند. لبخند بزن به خدایی که با نعمتهایش، لبخند را میهمان لبهایت می کند. پاسخ:زیباست
سخت است تحمل ثانیه هایی که نمیگذرند
سخت است تحمل شب هایی که صبح نمیشوند سخت است تحمل زخم زبان هایی که هر روز تلخ تر میشوند سخت است تحمل آدم هایی که هر روز از خدا دور تر میشوند ! پاسخ:ممنون از کامنتای زیباتون
سلامتیــــه اونــــی کـــه فکــــر میـکنیــــم
تـــونــستیـــم فـــرامـــوششـــ کنیـــــم امــــا وقتــــی تنهــــاییـــم تـــو سکوتــــ شبـــ میبینیـــم کــــه چـقـــــدر دلمــــون هــــواشـــــو کــــــرده !!!
گاهی هم ..
وقتی انتخاب بعدشو میبینی ... . یا با اونایی که باهاشون تیک میزنه .. خیلی آروم میشی ... . !! چون میفهمی.. از همون اول هم از ســـــرش خیلی زیاد بودی ... !!
دﻟـﻢ ﺑـــﻪ درد ﻣـﯽ آﯾـﺪ وﻗـﺘـﯽ ﻣـﯿـ ﺒـﯿـﻨـﻢ ﻋـﺎﺷـﻘــﺎﻧـﻪ ھـــﺎﯾـﯽ
ﮐـﻪ ﻣـﻦ ﺑـــﻪ ﺗـﻮ ﻣـﯿـﮕـﻔـﺘـﻢ را ﺑــﻪ اوﻣـﯿـﮕـفتی... ﺻـﺒــﺮ ﮐـﻦ...! دردم تنها اﯾـﻦ ﻧـﯿـﺴﺘـــــــ ﻏـﺮورم ﻣـﯿـﺸـﮑـﻨـﺪ وﻗـﺘـﯽ ﻣـﯿـدیدم ھـﻤـﯿـﻦ ﻋـﺎﺷـﻘـﺎﻧـﻪ ھــارا او ﺑـــﻪ دﯾـﮕـﺮی ﻣـﯿـﮕـفت ﺣـﺎﻻ دﯾـﺪی ﮐـﻪ ﺑـﺎ خیانتت ھـﺮ دو تنهــا ﺷـﺪه اﯾــــــﻢ؟؟؟
شمــردن بلــد نیستــم ،
امــا تا دلت بخــواهد دوست داشتــن بلــدم ، یک وقتهــایی هــم می شــود که یکــی را ، دو بــار دوست داشتــه باشــم …
مادرم آرام بود بي پروا از سكوت آب ها شوقش از برگ درختان افزون نگاهش لطيف تر از انوار بهار كلامش آفتاب ،صدايش باران مادرم معلم نبودولی به من درس زندگي آموخت آموخت كه چگونه گل را شاد كنم عشق را بفهمم دشت دل را خوشه خوشه پر كنم از گل شقايق آموخت كه چگونه دوست بدارم زندگي را اما نیاموخت چگونه تحمل کنم غم نبودنش را چگونه با دلتنگیام وقتی نیست سر کنم چگونه بغض تنهاییم را پنهان سازم من موندم وغمی بی پایان ودلتنگی تمام نشدنی
پاسخ:عالی |
|
[ : بازی روزگار ] [ ] |